جدول جو
جدول جو

معنی ام عیال - جستجوی لغت در جدول جو

ام عیال
(اُمْ مِ عِ)
کسی که متصدی احوال قوم باشد و آن را سرپرستی و به امور لازم آن قیام نماید.
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کم عیار
تصویر کم عیار
ویژگی مسکوک زر که عیارش کم باشد، زر قلب، ناسره، برای مثال زآنجا که پرده پوشی عفو کریم توست / بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار (حافظ - ۴۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امپریال
تصویر امپریال
سکه ای طلا که سابقاً در دورۀ تزاری در روسیه رایج بوده
فرهنگ فارسی عمید
(اُمْ مِ قِ)
رفیقه یا قتیله دختر نوفل بن اسد. مطابق بعضی از روایات از زنان دانشمند دورۀ جاهلیت بوده است. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 231 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
ناقه (شتر ماده) و ماده گاوی که بچه اش از دست رفته باشد. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عِ یَ)
کفتار ماده. (منتهی الارب). و رجوع به ام عنثل و ام خیثل شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَتْ تا)
کفتار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). در اقرب الموارد عتاب بفتح عین و در تاج العروس بکسر و بوزن کتاب است. و رجوع به ام عتبان شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سِ)
ماده بز. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ پِ)
امپراتوری. شاهنشاهی. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ)
آسمان، مرغ خانگی. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ)
قضا و قدر. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ / عِفْ فا)
است. (المرصع) در اقرب الموارد عفّاقه به این معنی است
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سا)
زرافه. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سا)
دختر ابراهیم بن اسحاق حربی. زنی عالم و فقیه و صاحب فتوی بوده و به سال 328 ه. ق. در بغداد درگذشته است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 229). و رجوع بتاریخ بغداد و قاموس الاعلام ج 2 ص 1037 شود
دختر هادی و زن مأمون خلیفۀ عباسی بود (از الوزراء و الکتاب ص 237) (عقدالفرید) (عیون الاخبار)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ ثَ)
کفتار. (از اقرب الموارد) (از المرصع). لغتی است در ام عثیل. (از اقرب الموارد). و رجوع به ام عثیل شود، هامۀ سر، منجنیق. (المرصع) :
کیف تری ضیع ام فروه
تأخذهم بین الصفا و المروه.
و مقصود شاعر از ام فروه منجنیقی است که حجاج در زمان زبیر با آن مکه را سنگباران کرد. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
آنکه خیالات فاسد و اندیشه های تباه در سر داشته باشد، (آنندراج)، کسی که صاحب خیالات فاسد است
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رِ)
کفتار. (از المرصع) ، خرد. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ ؟)
است. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
مار. (از المرصع) ، دنیا. (از المرصع). ام الغول با الف و لام نیز در المرصع آمده
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَ)
فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف فرشی هاشمی مادر امیرالمؤمنین علی (ع) و سه برادر وی طالب و عقیل و جعفر بود و در مکه قبول اسلام و سپس به مدینه مهاجرت کرد و در قبرستان بقیع مدفون گردید. (از ریحانه الادب ج 6 ص 227). و رجوع بهمین کتاب و الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 260 و تذکرهالخواتین ص 44 و خیرات حسان ج 1 ص 53 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَیْ یا)
خادم رسول اکرم و بقولی کنیز رقیه دختر آن حضرت بوده است. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 263 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ عَمْ ما)
سلیمی، معشوقۀ جحدربن مالک. از شاعران عرب صدر اسلام و زنی شاعر بوده است. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 228 و جامعالشواهد شود، داهیه. (المرصع). گویند: وقعوا فی ام فار، در داهیه واقع شدند. (از المرصع). در المرصع با الف و لام یعنی ام الفار نیز آمده
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رِ)
کفتار. (از المرصع) (منتهی الارب) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رِ)
ملخ. (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ رِ)
کفتار. (مؤید الفضلاء). در المرصع ام الرئال بمعنی شترمرغ آمده و رئال جمع رأل بمعنی بچۀ شترمرغ است، کنیۀ بادهای تند است. (از المرصع). گردباد. (مهذب الاسماء). و رجوع به زوبع و زوبعه و ابوزوبعه در همین لغت نامه و اقرب الموارد شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ زِ)
اشجعیه... از زنان صحابی بوده و حدیثی از وی روایت شده است. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 235 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِزِ)
عصیده. (المرصع). نوعی از حلوا
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ زَیْ یا)
گاو. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ خَ ثَ)
کفتار و گویند معروف عیثل می باشد. (از المرصع). رجوع به عیثل و ام عیثل شود، داهیه. (از المرصع) ، بزعم بعضی است را نیز گویند. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هم عیار
تصویر هم عیار
هم ارزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم عیار
تصویر کم عیار
نبهره مسکوکی که عیارش از حد معمول اندکتر باشد پول مغشوش قلب: (ز آنجا که پرده پوشی عفو کریم تست بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار)، (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
زه و زاد زاد و رود من زآفت زاد و رود غمناک - دل درتب گرم ودیده نمناک (تحفه العراقین خاقانی) پلو خوران (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امپریال
تصویر امپریال
امپراتوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امپریال
تصویر امپریال
((اَ پِ))
امپراتوری، شاهنشاهی، سکه ای طلا که در دوره تزاری در روسیه رواج داشته است، نوعی بازی ورق
فرهنگ فارسی معین
همفکر
دیکشنری اردو به فارسی